جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
به کليشه ها اجازه ندهيد قضاوت شما را منحرف کنند
-(1 Body) 
به کليشه ها اجازه ندهيد قضاوت شما را منحرف کنند
Visitor 320
Category: دنياي فن آوري
آيا دختري که گلوريا نام دارد الزاماً بايد از دختري که برتا نام دارد زيبا تر باشد؟
آيا بايد آمار تبهکاران سياه پوست بيش از بور ها باشد؟
آيا مي توان فقط بوسيله ي يک مکالمه ي کوتاه تلفني قضاوت صحيحي از شخصيت طرف مقابل داشت؟
آيا ملّيت اشخاص را مي توان به طور صحيح و دقيق از روي عکس مشخص کرد؟
آيا اين حقيقت دارد که عينکي ها باهوش ترند؟
پاسخ تمام اين پرسش ها روشن است: خير!
با اين حال، با تمام شواهد موجود عليه اين گزاره ها، بيشتر ما باورشان داريم. در يک تحقيق از دانشجويان پرسيده شد که اگر قرار باشد براي اولين بار و صرفاً بر اساس نام با يک نفر قرار بگذارند ترجيح آنان چيست. بنابر اين از پسران دانشکده پرسيدند؛ آيا او تمايل دارد بخت خويش را با گلوريا (1) بيازمايد يا برتا(2)، و از دختران پرسيدند؛ آيا او تمايل دارد بخت خويش را با ريچارد (3) امتحان کند يا کاتبرت (4). در حقيقت شما مجبور نبوديد اين پرسش را مطرح کنيد زيرا دانشجويان در پاسخ نامه ثابت کردند که نام هاي اشخاص ياد آور تصاوير يکساني در ذهنشان است. هم چنان که احتمالاً در ذهن شما هم کاملاً بي دليل چنين گزاره هايي صادق باشد.
نظر کنيد به تصوّر عموم مردم از يک خلافکار. وقتي که از آن ها خواسته شده يک تبهکار را توصيف کنند:
شما در مي يابيد که تصوّر عموم از مجرمين يک شخص سياه پوست، يا شبيه خارجي هاست. امّا نظر جرم شناسان چنين نيست.آن ها مي گويند: مجرمين، اغلب سياه پوست، خارجي و يا با قيافه هاي خشن نيستند.
اگر در آمار کلاه برداران تلفني تفحّص کنيد در خواهيد يافت که به صورت شگفت انگيزي شخصيتي الهام بخش و با اعتماد به نفس بالا دارند. بيشتر ما گمان مي کنيم که مي دانيم ايتاليايي ها و يا سوئدي ها چه شکلي هستند.
وقتي که از دانشجويان دانشگاه نبراسکا خواسته شد بين عکس ها و ملّيت هاي مختلف افراد تناظر صحيحي برقرار کنند. تصاوير افراد از پانزده ملّيت مختلف اروپايي انتخاب شده بودند. در اين آزمايش 93% دانشجويان اشتباه کرده بودند. و بالاخره؛ هر چند که اکنون عينک هاي "قاب زين اسبي " در تلويزيون تبديل شده اند به نماد انسان هاي روشن فکر، عينک سازان مي دانند که علّت اصلي استفاده از عينک ضعف بينايي است.
کليشه ها يک نوع خرافات در مورد دنياي پيرامون ما هستند. سخنان گزافي که باعث مي شوند ما در مورد ديگران پيش داوري کنيم. بدون اينکه حتي يک بار هم نگاهي سطحي به آن ها بيندازيم. بنا بر اين تأثير مخرّب کليشه ها بر جهان تاريک تعصب به هيچ روي عجيب و دور از انتظار نيست. تک تک تعصبات را بررسي کنيد. مي توانيد دست کم يک کليشه ي بي انصاف را در هسته ي مرکزي اش بيابيد.
براستي چرا ما جهان را بدين سان نامعقول و پر از خطا کليشه گذاري مي کنيم؟ تا حدودي ما از سال هاي خردسالي ياد مي گيريم که افراد را طبق دانسته هاي ذهن خويش دسته بندي کنيم. اين مطلب را هر پدر و مادر داراي فرزندي که فيلم هاي وسترن نگاه مي کنند مي دانند. ما ياد مي گيريم که انسان هاي خوب را از بد تشخيص دهيم. چند سال پيش يک روان جامعه شناس ، خيلي واضح نشان داد که پندار هاي کليشه اي سال هاي کودکي تا چه حد مي توانند قدرتمند باشند.
او به صورت پنهاني از محبوب ترين دانش آموزان مدرسه خواست تا در ورزش صبحگاهي تعمداً ناهماهنگ عمل کنند. پس از آن از دانش آموزان کلاس در مورد ناهماهنگي در ورزش صبحگاهي پرسش کرد. بله درست بود همه ي دانش آموزان متوجّه ناهماهنگي شده بودند. امّا فقط ناهماهنگي اعضاي منفور کلاس به ياد بچه ها مي آمد!
ما نه تنها با تصاويري از پيش تعريف شده از محيط زندگي اطرافمان شکل گرفته ايم بلکه همچنان که بزرگ مي شويم دائماً در حال تحميل اين کليشه ها به خود هستيم. بعضي از اين کليشه ها مانند کليشه هاي نيمه جدّي نيمه شوخي در مورد مادر زن، بچه دهاتي ها و يا روانپزشکان در ذهن ما شکل گرفته اند. دليل اصلي آن هم جک هايي هستند که ما مي شنويم و تکرار مي کنيم. در واقع اگر قرار باشد اين کليشه ها را از جک ها حذف کنيم ديگر چيز زيادي براي جک گفتن باقي نمي ماند.
بعضي ديگر از کليشه ها هم نشأت گرفته از تبليغات، فيلم ها و کتاب هايي هستند که هر روز با آن ها مواجه مي شويم.
ما به کليشه ها پناه مي بريم تا بتوانيم جهاني پر از احساسات گيج کننده را درک کنيم. دنيايي که ويليام جيمز در مقاله اي با عنوان "جهان سرسام و گم گشتگي " آن را توصيف کرده است. يک حقيقت غريب وجود دارد که اگر از دانش هاي پيشين در جهت فهم ديده ها استفاده نکنيم نمي توانيم يه ماهيّت ديده ها پي ببريم. به عنوان نمونه افرادي که بينايي شان را پس از يک دوره ي نايينايي باز يافته اند نمي توانند بين مثلث و دايره تفاوت قائل شوند.
يک بازديد کننده از يک کارخانه فقط آشفتگي و هرج و مرج را مي بيند امّا رئيس کارخانه يک جريان مناسب و هماهنگ کار را. به قول والتر ليپمن : بيشتر اوقات ما ابتدا نمي بينيم و سپس تشخيص بدهيم بلکه ابتدا تشخيص مي دهيم سپس مي بينيم!
کليشه سازي يک راه است که ما به آن متوسل مي شويم تا بتوانيم جهان را معني کنيم. در جهان زندگي ما در همه چيز بي نهايت تنوع وجود دارد. ما به وسيله ي کليشه پديده ها را دسته بندي مي کنيم.
اگر قرار بود تمام ارتباط هاي بشري بدون دانسته هاي قبلي آغاز شوند زندگي بسيار آزار دهنده و غير قابل تحمل مي شد.
کليشه ها تلاش ذهني ما را به وسيله مخفي کردن جهان سرسام و گم گشتگي مختصر مي کنند. و به جاي آن از نماد هاي بزرگ و شناخته شده استفاده مي کنند. کليشه ها ما را از زحمت فهميدن اينکه جهان چه شکلي است نجات مي دهند. و چهره ي تکراري جهان را نشان ما مي دهند. يکي ديگر از عيب هاي کليشه هم اين است که ذهن ما را تنبل مي کند. هم چنان که ساموئل ايچي هاياکاووا استاد پر آوازه ي علم معنا شناسي نوشته است: خطر کليشه ها صرفاً به دليل وجود خودشان نيست بلکه کليشه ها براي عده اي گاهي اوقات و براي بعضي ديگر هميشه تبديل شده اند به جايگزيني براي مشاهده.
به همين دليل؛ به غير از بي عدالتي که کليشه ها در مورد ديگران روا مي دارند ما را نيز تضعيف مي کنند. کسي که پديده هاي مختلف جهان را به غلط جزء يک زيرمجموعه مي انگارد، کسي که به همه در ذهنش نقش هاي يکسان اعطا مي کند، ظرفيت خودش را هم براي ديدن جهان به عنوان يک مجموعه ي واقعاً بي همتا و غير قابل تقليد و در يک مدل مستقل از دست مي دهد. مانند کسي که تمام رهبران جنبش هاي کارگري را به چشم شياد، تمام تاجر هاي جهان را به چشم بي نهايت محافظ کار، تمام هاروادي ها را به عنوان فردي مغرور و تمام مردان فرانسوي را به عنوان يک مرد زن باره به رسميت شناسد در خطر اين هست که هر کدام از اين موارد را به عنوان کليشه ي جديد در ذهن جاي دهد.
به همان مقدار که کليشه ها بي خاصيت اند، به همان اندازه هم رهايي از دامنشان مشکل است. دنيايي که ما به افراد مختلفش نقش هاي يکسان مي دهيم، نمي تواند بهتر از فيلم هاي درجه دو باشد. با اين تفاوت که انتظارات ما از ستاره هاي سينما روشن است.
وقتي به اشخاصي که با کليشه مورد قضاوت قرار داده ايم اجازه مي دهيم طبق روش خودشان مانند بقيه ي انسان ها رفتار کنند چه بسا که بر ما اثبات شود که قضاوتمان اشتباه بوده است!
نه اينکه ناگهان تصاوير کليشه اي را بر روي حقيقت کور کننده مي اندازيم؛ لبه ي تيز قضاوت ما در مورد ديگران اغلب فقط بين يک کليشه به کليشه ي ديگر تعويض مي شود. فرآيند تغيير به آهستگي و تدريجاً حقايق را با تصاوير ذهن ما عوض مي کنند تا ما بتوانيم از تاربيني محض خارج شويم.
آيا مي توانيم مدت فرآيند تغيير را تسريع کنيم؟
البته که مي توانيم.
گام نخست: ابتدا ما بايد بتوانيم از تصاوير ثابت شده ي ذهنمان آگاه شويم. سپس بايد از تصاوير ثابت شده در ذهن ديگران و جهان اطرافمان اطلاع پيدا کنيم.
گام دوم: ما بايد به تمام قضاوت هايمان بد گمان شويم. مگر اينکه به آن ها پس از اثبات شدن اجازه دهيم در ذهنمان نقش ببندند.
ديگر اينکه: هيچ تفکر آگاهي بخشي نيست مگر اينکه در جهان عظيم و عجيب علم با يک استثناي کوچک بتوان بناي سترگش را واژگون کرد.
گام سوم: ما بايد بياموزيم که در مورد تعميم دادن نظراتمان در مورد ديگران دقت و وسواس به خرج دهيم.
به قول فرانسيس اسکات فيتزجرالد : پيش از آنکه شخصي را بشناسيد او را در يک قشر قرار دهيد، يک قشر خلق کرده ايد و پايان چنين فرآيندي محکوم به شکست است.
بيشتر اوقات هنگام تکراري انگاشتن جهان ما در حقيقت فقط يک اصل کلي را به ديگران تعميم نمي دهيم بلکه حقايق خجالت آوري را در مورد خودمان به نمايش مي گذاريم. ماهيّت حقيقي عکس هايي که در گالري ذهنمان آويخته ايم چنين است.!

پي‌نوشت‌ها:
 

1.گلوريا اسم دخترانه امروزي در آمريکاست که ذهن انسان را متبادر به يک دختر جوان مي نمايد
2.برتا اسم دخترانه منسوخ در آمريکاست که ذهن انسان را متبادر به يک زن سالخورده و يا روستايي مي نمايد
3. ريچارد اسم پسرانه امروزي در آمريکاست که ذهن انسان را متبادر به يک پسر جوان مي نمايد
4.کاتبرگ اسم پسرانه منسوخ در آمريکاست که ذهن انسان را متبادر به يک مرد سالخورده و يا روستايي مي نمايد
 

منبع:پرتال رضوان
ارسال توسط کاربر محترم سايت : vbnsan
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image